جدول جو
جدول جو

معنی موکب داری - جستجوی لغت در جدول جو

موکب داری
(مَ / مُو کِ)
سرپرستی سواران و پیادگان که در التزام رکاب پادشاهند. جلوداری. (آنندراج) :
به موکب داریش ناموس اکبر
خرامان گشته چون طاوس انور.
امیرخسرو (از آنندراج).
رجوع به موکب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملک داری
تصویر ملک داری
مملکت داری، پادشاهی، فرمانروایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملک داری
تصویر ملک داری
داشتن ملک، دارای آب و زمین بودن
فرهنگ فارسی عمید
(مَ تَ)
شغل مکتب دار. (ناظم الاطباء). و رجوع به مکتب دار شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
زینت دهنده و آرایش کننده سواران ملازم رکاب پادشاه. (ناظم الاطباء). موکب آرا. و رجوع به موکب آرا شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
حکومت و فرمانروایی. (ناظم الاطباء) :
به ملک داری تا بود بود و وقت شدن
بمانداز او به جهان چون تو یادگار پسر.
فرخی.
پنج پسر داشت همه به رجاحت عقل و رزانت رای و اهلیت ملک داری و استعداد شهریاری آراسته. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 12).
ملک داری با دیانت باید و فرهنگ و هوش
مست و غافل کی تواند، عاقل و هشیار باش.
سعدی (کلیات چ مصفا ص 829).
عهدۀ ملک داری کاری است عظیم. (نصیحه الملوک سعدی، کلیات چ فروغی ص 8). و رجوع به ملک دار شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مکتب داری
تصویر مکتب داری
عمل و شغل مکتب دار
فرهنگ لغت هوشیار